همین که باشی و بدونی می شه جلو رفت توی اون لحظه هایی که داری عقبگرد می کنی، داری عقب نشینی می کنی، با تموم وجود خسته ای و می خوای بگی لعنتی تمومش کن یعنی هنوز یه کلید توی جیبت باقی مونده!

همه ی وجود آدمی به همین کلیدهاس. فقط گاهی نمیشه دیگه! ها؟ نمیشه! 

حالا تو هر چقدر می خوای فکر کن که محدودیت ها روباید بشکنی. نمیشه!

لعنت به نتونستن!


 

به پاهای خودت
موقع راه رفتن نگاه کن
داٸما یکی جلو هست و یکی عقب.
نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه.
نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت.
چون میدونن شرایطشون داٸم عوض میشه.
روز های زندگی ما هم دقیقا همین حالته.

دنیا دو روزه.
روزی با تو ، روزی علیه تو.
روزی که با تو هست،مغرور نشو.
روزی که علیه تو هست، ناامید نشو.
 
هر دو میگذره


سال جدید با کلی ایده های کهنه، آرزوهای مرده، تلاش های نامربوط، راه های نیمه رفته و نرفته!!! کجای این یعنی یه چیزی جدید شده؟؟؟

ولی خب آدما عادت دارن فک کنن سال جدید یعنی یه شروع جدید، که اصلا هم اینطور نیست! 

ولی. بی خیال. یه شروع جدید باشه مگه چی می شه؟ 

اگه راه می افته کار زندگی بذار سال جدید یه شروع جدید باشه!

راه زیادی باید رفت!


فردا برای تو جهنمی دیگر است! برای من بهشتی دوباره! برای او هیچ معنایی ندارد! این را برسان به توان ساکنان زمین! به همین اندازه می توانیم همه ی زندگی های زمین را تصور کنیم! و از بین همه ی اینها، هر روز فقط یکی اتفاق می افتد و بس! ما فرزندان جهانی نامحتمل هستیم!
رییس کل دادگستری خوزستان گفته: کار در جمهوری اسلامی ۲۴ ساعته است/ مسوولین محدود به وقت اداری نباشند . خب مشخصه که 24 ساعته است وگرنه این حجم از اختلاس و فساد در بین مفسدین اقتصادی و ی کشور که با 8 ساعت کار در روز شدنی نیست که! اینا وقت هم کم می یارن جمعه ها و تعطیلات رسمی هم مشغولا! تازه نه فقط خودشون که زن و بچه و قوم و خویش و دوست و آشنا و در و همسایه رو هم احتمالا به کار می گیرن! خدا قوت پهلوون! 24 ساعت؟؟؟اینا پشکاری در غارت کشور دارن که اگه چهار
رزمایش کمک مومنانه رو داریم! البته که کار فوق العاده ای است و من افتخار می کنم در کشورمان چنین کارهای ارزشمندی داریم! اما این کمک ها که ریشه ی فقر دامنگیر را نمی خشکاند! باید فکری اساسی کرد! باید شغل ساخت! باید نه شرقی بود و نه غربی! باید منطقی رفتار کنیم نا احساساتی! باید .
ایران امروز ما به جز ملت ایران، برای همه ی عالم و عالم عالی است! مقامات که در ناز و نعمت اند! (اگه مخالفی، ثابت کن نیست!) ترکیه که در غیاب گردشگری ایران به نان و نوایی رسیده است! (اگه مخالفی، ثابت کن نیست!) تمام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس که دقیقا در غیاب ایران به چه وضعی رسیده اند! (اگه مخالفی، ثابت کن نیست!) عراق در حال تجهیز ارتش، فقط کمتر از 10 سال دیگر مشکل بزرگ ایران خواهد بود! (اگه مخالفی، ثابت کن نیست!) آمریکا هم که نده است! کیف و حالی برده از
سلام به چین! و آنکه از چین آمده! و آنکه به چین خواهد رفت! درود بر چین و چینیان که چنان از چین تاختند تاختنی! سلام و درود و تهنیت بر چین! کشور دوست و همسایه! مرد میدان! رستم دستان! سلام بر چین و ماچین! و بس چین! که کور باد چشم اجانب از چین! و دور باد حسد از چین! از چشم آبی ها و سبزها و چه و چه ها! سلام و ارادت به چین! نماینده خدا در زمین! از آغاز تا پایان! کشور راستین! حق و حقیقت لایق تو باد چین! چشم از ما بنده های خطاکار مچین! و به سمت ما بچین سرسلسله ی
شب ها که نمی گذرند بیشتر به هیچ فکر می کنم! فکر می کنم کجای این هستی اشکال دارد؟ مثلا خدا حواسش کجا پرت شده بود که این شد؟ یا چرا خواسته که این شود؟ اگر آن می شد و این نمیشد چه می شد؟ به کجای عظمتش بر می خورد اگر درد و رنج کمتری می آفرید! متوجه نمی شوم و عقل من هم اینقد کفاف نمی دهد ولی چرا باید این دنیا را می ساخت؟ خودش که می دانست می تواند بسازد! می خواست به کی پزش را بدهد! چرا باید کمالش را نشان می داد! اصلا به کی باید کمالش را نشان می داد؟ به ما؟ خخخخ
اولین بار است که می نویسم: وقتی سنت بالاتر می رود! وقتی سنت بالاتر می رود می بینی جنس مشغله های زندگی ات هرگز برایت قابل پیش بینی نبوده! هرگز به ذهنت خطور نمی کرده! هرگز فکر نمی کردی باید چشم در چشم چه حادثه هایی باشی! وقتی سنت بالاتر می رود از یک جایی که هیچ وقت نمی فهمی، برای همیشه از گذشته جدا می شوی! انگار هیچ چیزی از گذشته در تو نمانده است! یا اگر مانده بیشتر شبیه خاطرات محوی است که آخر شب ها گاهی چند دقیقه وقتی تنهایی و اول برهوت خواب هستی سراغت می
من که نمی دانم و مشکل هم همین است! این که من نمی دانم و خیلی هم هنر کرده ام که اقرار کرده ام که نمی دانم! خب که چه؟ حالا آنکه نمی داند و خبر هم ندارد که نمی داند به تریج قبایش بر می خورد؟! یا دردش می گیرد؟ نه برادر من! نه خواهر من! او نمی داند و همین اول مشکل است! هر چه بعد از این نمی دانم بیاید برای او که نمی داند که نمی داند هم ارز لاطلائلات است و بس! زندگی هم قشنگی اش به همین چالش هایش است! چالش هایی به سختی زندگی، به قدمت تاریخ و به گستردگی انسان!
از آن نیمۀ خودم که باید پرواز می کرد و پایبند نیمۀ دیگر شد و در گل ماند معذرت خواهی می کنم. از همۀ آنچه قرار بود باشم و نشدم معذرت می خواهم. از همۀ روزهای خوشی که قرار بود مرا در آغوش بگیرند معذرت می خواهم. به من خیانت شد و من زمین خوردم! توسط آدمهایی که فکر می کردند خیلی می فهمند به من خیانت شد و من برای همیشه در قعر فلاکت ماندم. من را به بازی گرفتند و من هیچ چاره ای نداشتم جز زندگی سادۀ پستی که هیچ بویی از بهشت برینی در آن دیده نمی شود.
داستان من و ریاضی به نظرم چند سرفصل بزرگ داشته است، یعنی هر وقت با خودم فکر کرده ام که چرا من و ریاضی، و هر وقت کسی از من پرسیده چرا تو و ریاضی، جواب من شامل این چند داستان ثابت بوده است. من همیشه ریاضی را دوست داشتم! از اینکه با مسئله های ریاضی کلنجار بروم و البته کمی بعدتر فهمیدم که با خیلی مسئله های دیگر هم می توانم ریاضیوار برخورد کنم لذت می بردم. برایم جذاب بود که چند فرمول زیبا می توانند این همه حقایق و واقعیت ها را توضیح دهد! (حواسم هست واقعیت و
برای با هم بودن بهانه زیاد است، برای با هم نبودن هم بهانه زیاد است! داستانِ بهانه ها نیست، داستانِ خودت است! حوادث روزگار تو را در می نوردد بی آنکه حق انتخابی داشته باشی، نمی توانی انتخاب کنی امروز هوای دلت ابری باشد یا آفتابی، طوفانی باشد یا آرام! در بهترین حالت حق انتخاب تو در اندازه ی برداشتن چتری است یا ماندن زیر سایبان کوچکی، یا ماندن در ماشین، و اینها همه تاجایی جوابگو هست که سیل نیاید، سرعت باد از اندازه ای بیشتر نشود و کلی اما و اگر دیگر! به نظرم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهید صدر اسفرجان موضوعات حقوقی یه دختر نسبتا خوب آهنگ ایرانی دانلود بی پایان دنیای پرندگان ارزان کده یاس دی ال پی سی